اخیرا موضوع جالبی توی گروه مطرح شد. بعضی از اعضا هم دربارش اظهار نظر کردن.من هم بد ندیدم که درباره ی این موضوع مطلب بنویسم.موضوع ((علت بروز تفاوتها در شخصیت افراد)) بود.قبلا از اینکه یه خرده بحث جدیه معذرت خواهی می کنم ولی قول می دم که اگه شد دفعات بعدی جبران کنم.
اصولا عواملی چند در بروز تفاوتهای میان آدمیان دخیل اند.دو مورد از این عوامل محیط و وراثت اند.ابتدا توضیحاتی را راجع به این دو عامل ذکر کرده و سپس بررسی می کنم که آیا تنها این دو عامل در بروز تفاوتها دخیل اند یا عوامل دیگری نیز وجود دارند.
وراثت به معنی انتقال پاره ای صفات از والدین به فرزندان است.برخی بیماری ها و نیز هوش از جمله صفاتی هستند که عامل وراثت در بروز آنها تاثیر دارد.محیط نیز به معنی شرایطی است که یک انسان در آن زندگی می کند. نظم و ترتیب،ویژگی های فرهنگی و ...از جمله ویژگی های محیطی هستند که فرد را تحت تاثیر قرار می دهند. پس بدون شک این دو عامل در بروز شخصیت انسان (با درصدهای مختلف ) تاثیر خواهند گذاشت. اما آنچه که مهم است این است که در نگرش خود نسبت به این دو عامل نباید دچار افراط و تفریط شویم.یعنی نباید تاثیر این دو عامل را نادیده بگیریم و یا اینکه انسانها را محصور در این دو عامل ببینیم ، زیرا اگر تنها این دو عامل را موثر بدانیم به نوعی دچار جبرگرایی شده ایم. حال سوال اینجاست که سایر عوامل موثر در بروز تفاوتها کدامند؟
در وجود انسانها فاکتوری به نام فطرت وجود دارد.(و نفس و ما سواها،فالهمها فجورها و تقواها...و بنفس وآنکه او را نیکو بیافرید و به او شرو خیر او را الهام کرد) فطرت در وجود همه ی انسانها هست و آنچه مهم است سرکوب یا پرورش این فاکتور است.به طور خلاصه فطرت همان حس غریب خداگرایی در وجود انسانهاست.پس انسان در آغاز تولد مانند هارد دیسک خالی یک کامپیوتر نیست بلکه زمینه هایی دارد.پس کسی نمی تواند ادعا کند که به طور صددرصد از همه چیز دور بوده است.پس از تولد انسان عوامل محیط و وراثت شروع به تاثیر گذاری بر روی زمینه های فطری می کنند و باعث پرورش یا سرکوبی آن می شوند یا بهتر است بگویم این روحیه ی معبود گرایی را در مسیر خاصی هدایت می کنند.اینجاست که نقش عقل روشن می شود.در واقع بدون در نظر گرفتن نقش عقل باید به نوعی دچار جبرگرایی شد.پس انسانها باید درباره ی ویژگی های جامعه ی خود بیاندیشند و عاقلانه آنها را بپذیرند و یا رد کنند.(البته باید پذیرفت که این کار سختی است.)پس انسانها به صرف اینکه در جامعه ی خاصی زندگی می کنند محکوم به همرنگ جماعت بودن نیستند،زیرا هم فطرت دارند و هم عقل.بعضی ها از این مسئله استفاده کرده و گفته اند:هر راهی که انسانها برگزینند راه حق است.در پاسخ باید گفت:راه حق و سعادت تنها یک راه است اما این بدین معنی نیست که همه ی مردم جهنمی اند مگر کسانی که این راه را برگزینند ؛بلکه اگر افرادی که در راههای دیگر،غیر راه حق گام برمی دارند در تشخیص راه حق کوتاهی نکرده باشند ،بهشتی اند(البته شرط ورود به بهشت داشتن ایمان است) یا بهتر است بگویم در عدم تشخیص حقیقت مجازات نمی شوند. فرق است میان اینکه بگوییم دزدی خوب و حق است یا اینکه بگوییم اگر بچه ی کوچکی نداسته دزدی کند نباید مجازات شود. البته هر کس در ارتباط خود با خداوند می تواند به زبان خاص خود رفتار نماید تا زمانی که این رفتارها قوانینی را که خود خداوند دستور به رعایت آنها داده است را زیر پا نگذارد.یعنی شخص ابتدا دین حق را- که یکی بیشتر نیست - یافته و برمی گزیند و سپس تحت هنجارهای همان دین با زبان خاص خود با خداوند ارتباط برقرار می کند.
پس دو عامل مهم در بروز تفاوتها محیط و وراثت هستند اما نه به این معنی که انسانها محکومند تحت تاثیر این دو عامل باشند بلکه با ابزارهایی به نام عقل و فطرت باید عاقلانه مسیر و شخصیت خود را انتخاب کنند.(به همین دلیل است که اصول دین تقلیدی نیست بلکه تحقیقی است.)
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :96283
ممنونم ای تیر سه شعبه
ننگ عرب؛سید حسن
خدا مهم تره یا نماز
من داره یادم می ره!!
ریشه تفاوتها
اینجا دنیاست....
باز شکاری ولی عهد دوبی
گنجشک آره، کله اش نه
درود بر بی حجابی
بهشت نامطلوب
تابستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387
زمستان 1387
زمستان 87
بهار 88
تابستان 88